همسر بابک رادمنش کیست؟ +مصاحبه فیروز برنجان
فیروز برنجان با نام مستعار بابک رادمنش موسیقی دان ، ترانه سرا ، آهنگساز و تنظیم کننده معروف ایرانی است. وی آلبومی با خوانندگی خودش نیز منتشر کردهاست. وی عموی فرهاد برنجان میباشد که کارشناس موسیقی در صداوسیما میباشد و ترانه سرا و ملودی ساز و تنظیم کننده ی موسیقی میباشد که سابقه ی حضور دریکی از برنامه های استعدادیابی بعنوان کارشناس و داور را در کارنامه ی خود دارد. وی همچنین پدر سامی یوسف هنرمند سرشناس بینالمللی میباشد.
زندگینامه
بابک رادمنش در شهر تبریز به دنیا آمد. او در رشته موسیقی در دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران تحصیل کردهاست . او اکنون در تهران زندگی میکند، از سال ۱۳۹۲. او آهنگساز، ترانهسرا، شاعر، معلم موسیقی، و خواننده با بیش از سی سال سابقه است. او مدرس سازهای تار، سه تار، سنتور، بربط (عود)، کمانچه، تنبک و نی و همچنین در سازهای بینالمللی ویلن، پیانو و کیبورد است. او آموزش نوازندگی به فرزندش، سامی یوسف را از ۶ سالگی شروع کرده بود.
کمی بیشتر از خودتان بگویید و چه شد که از ایران رفتید.
رادمنش: همانطور که در پاسخ سوال اول گفتم، اواسط سال ۶۴ بود که به علت بیماریم از ایران به همراه خانواده به انگلستان رفتیم. بیماری من اینگونه شروع شدکه پزشکان تشخیص دادند، مادرم مبتلا به سرطان شده و سه ماه بیشتر زندگی نخواهد کرد، با شنیدن این خبر شوکی به من وارد شد که جهاز هاضمهام از کار افتاد. در ایران به چندین پزشک مراجعه کردم ولی اکثر آنها توصیه کردند که معالجه این بیماری در انگلستان بهتر خواهد بود، اما طول درمانم سالها طول کشید و هنوز هم بهبودی کامل پیدا نکردم. بچهها هم که به مدرسه رفتند دیگر مجبور شدیم همانجا ماندگار شویم.
البته اینطور نبوده که در این سی سال به ایران برنگشته باشم، هرسال میآمدم و مدتی هم در ایران میماندم. من عاشق ایرانم و خدا نکند که دیگر بعد از این دور از وطن باشم کاش میتوانستم درمانم را در ایران به انجام میرساندم که مجبور نباشم این همه رنج دوری از وطن را تحمل کنم.
سال اول برایم بسیار سخت گذشت، هرشب قرآن و نهج البلاغه میخواندم تا فکر دوری از آب و خاکم مرا رنج فراوان ندهد. شعری را نیز در این رابطه گفتهام که اینچنین است:
در جوانی رام عقل و، خام رویایی شدم/ فکر هجرت بر سر و در بند و سودایی شدم/ دور ماندم از عزیزان، با غم و درد فراغ/ آه سرد روزگار و ناله نایی شدم/ گر بیان خواهم کنم در جملهای منظور خویش/ سالها زندانی زندان زیبایی شدم.
این قسمتی از یکی از اشعار من به نام “زندان زیبا” است که در کتابی به نام مجموعه اشعار کوتاه (نکتهها) زیر چاپ است و به زودی منتشر میشود. این سومین کتاب من است که در ایران به چاپ میرسد. پیش از این، کتاب «مهتاب عشق» که دارای اشعار کلاسیک است در سال ۸۸ منتشر و کتاب «قصر آرزوها» که شامل ترانههایی است که تاکنون سرودهام در سال ۸۹ به چاپ رسید.
* پس همانطور که گفتید به خاطر معالجه از ایران رفتید؟
رادمنش: بله. البته اگر به بنده بود هیچگاه از ایران خارج نمیشدم، چرا که آن زمان اوج فعالیتم در صداوسیما بود. همانطور که میدانید آهنگ و شعر و تنظیم سرود «ای رهبر» که کلام آذری دارد و یا سرود «خلبانان» که هر دوی آنها با صدای آقای جمشید نجفی خوانده شده است، تنها ۲ مورد از ۴۵ سرودی است که در رابطه با انقلاب اسلامی و دفاع مقدس قبل از عزیمت به خارج از کشور ساختهام. دوستانم در خارج از کشور به من میگفتند که چرا اینقدر ایران ایران میگویی؟ مگر اینجا چه فرقی با ایران دارد که هر سال به ایران میروی؟ در جوابشان میگفتم وقتی در خاک ایران راه میروم، انگار آغوش اجدادم برایم باز شده و من در آغوش آنها قدم برمیدارم. البته این علاقه به وطن را وقتی بیشتر احساس میکنید که سالها رنج دوری از آن را کشیده باشید.
* در این سی سال با صداوسیما همکاری نداشتید؟
رادمنش: خیر، متأسفانه به علت کسالت فراوانی که داشتم سالها هیچ فعالیتی نداشتم، بعد از آن هم دیگر همکاری خاصی با یکدیگر نداشتیم. اما در مدتی که کارمند رسمی صداوسیما به عنوان آهنگساز و نوازنده کمانچه بودم آثار بنده با صدای خوانندگان محترمی مانند آقایان گلریز، رشید وطندوست، اسفندیار قره باغی، شاپور رحیمی، احمدعلی قدمی، جمشید نجفی، اباذر (خواننده آذربایجانی) اجرا شده است و همچنین آثاری با صدای خودم اجرا کردهام.
کمی از خانوادهتان بگویید
رادمنش: در آغاز میخواهم از همسر خوب و مهربانم برای همه زحماتی که در زندگی مشترکمان کشیده است تشکر کنم. همانطور که میدانید زندگی کردن با هنرمند خیلی آسان نیست ولی ایشان این سختی را با گذشت و فداکاری، پیوسته تحمل کرده و همیشه در همه موارد زندگی حتی ساخت آثارم پشتیبان و یار و یاور من بوده است.
درباره والدینم باید عرض کنم که هر دوی آنها مذهبی بودند، متاسفانه من در سن هشت سالگی پدرم را از دست دادم ولی تا وقتی که ایشان زنده بودند مرا هر روز با خودش به مسجد میبرد و از آنجایی که به قول معروف ریشه شخصیت هر کسی از بدو تولد تا سن شش یا هفت سالگی شکل میگیرد، شخصیت من هم به دلیل حضور در چنین خانوادهای به صورت مذهبی شکل گرفت.
* چه شد که به سمت موسیقی کشیده شدید؟
رادمنش: بعد از فوت پدرم و با توجه به اینکه خانواده ما به شعر و آواز هم علاقهمند بودند و برادرانم همه صدای خوبی داشتند و آواز میخواندند طبیعتا من هم به سمت شعر و موسیقی کشیده شدم اما نه هر نوع موسیقی. از همان کودکی به ساز و خواندن علاقه مند شدم تا اینکه در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران تحصیل کردم و به طور کلی از مکاتب این اساتید گرانقدر به صورت حضوری یا غیابی استفاده کردم.
پیانو را از اساتید دانشکده و ویولن را از مکتب دو استاد گرانقدر استاد «ابوالحسن صبا» و «استاد علی تجویدی» یاد گرفتم. و در مورد سازهای اصیل ایرانی، تار را از مکتب «استاد جلیل شهناز»، سه تار را از مکتب استاد «احمدعلی عبادی»، سنتور را از مکتب «استاد فرامرز پایور»، بربط (عود) را از مکتب «استاد منصور نریمان»، کمانچه را از مکتب «استاد علی اصغر بهاری»، نی را از مکتب «استاد حسن کسایی» و تنبک را از مکتب «استاد حسین تهران» یاد گرفتم.
* پدر شما اهل موسیقی و خواندن نبودند؟
رادمنش: نه زیاد، ته صدایی داشتند اما اهل موسیقی نبودند و متاسفانه ایشان را خیلی زود از دست دادم. مادرم که شخصیتی بسیار مذهبی و عرفانی داشت به آثار من علاقهمند بود و هرکاری را میساختم نظر مادرم را درباره آن جویا میشدم. زمانی که ایشان بیمار بود، به من میگفت که برایم با کمانچه، موسیقی محلی لری بزن تا با صدای آن گریه کنم. ماهور لری سوز عجیبی دارد و واقعا اشک آدم را در میآورد. جالب است بدانید که من و مادرم هرگز لرستان را ندیده بودیم اما یک کار اوایل انقلاب برای هفته وحدت ساختم و با لهجه لری آن را خواندم که بسیار هم تاثیرگذار بود و هیچ کس باور نمیکرد که خواننده این اثر لرستانی نباشد. این سرود را زمانی که مادرم در قید حیات بودند ساختم که خیلی هم مورد علاقه ایشان بود.
دلیل بازگشت شما به ایران چیست؟
رادمنش: اولا همانطور که قبلا گفتم همه ساله به ایران میآمدم ولی این بار برای همیشه آمدهام که بمانم و دوما عشق! عشق به ایران و ایرانیان! چقدر خوب است انسان در مملکت خودش زندگی کند و بمیرد و در خاک خودش دفن شود. واقعا این یک سالی که به ایران بازگشتهام برایم بسیار خوب و دلنشین بوده است و بعد از سالها تحت نظر پزشک بودن، این روزها حال روحیام بسیار بهتر از قبل است.
* کمی از فرزند بزرگتان “بارٌن“ بگویید.
رادمنش: اسم اصلی وی بابک است اما با نام هنری بارُن کار میکند. او هم در زمینه موسیقی فعالیت دارد اما تحصیل کرده رشته مهندسی Business Computing System است. تنظیم و میکس و مسترینگ اکثر کارهای من و همچنین میکس و مسترینگ ترانههای سامی را او انجام میدهد که در کارش بسیار هم حرفهای است.
کمی از سامی صحبت کنیم. اولین سازی که به او آموختید چه بود؟
رادمنش: سامی شش ماهه بود که اسباب بازیهایش را کنار میزد و با تار و وسایل موسیقی من بازی میکرد. در لندن تدریس موسیقی داشتم و سامی شش ساله بود که یک روز گریه کنان سراغ من آمدکه شما به همه ساز زدن میآموزید به جز من! من هم گفتم به تو یاد میدهم به شرطی که از روی نت ساز زدن را یاد بگیری، او هم قبول کرد. از من خواست که اول تنبکنوازی را به وی بیاموزم و من هم کتاب استاد تهرانی را جلویش گذاشتم و چند صفحهای به وی تدریس کردم و گفتم بعد چند ساعت نگاه میکنم که چه چیزی یاد گرفتهای. عصر سراغش رفتم و پرسیدم که چه یاد گرفته ای؟ او گفت: بابا، من همه کتاب را تمرین کردم! گفتم: ببین این حرفها را میزنی که بهت درس نمیدهم، همه کتاب را تمرین کردم یعنی چه؟ بزن ببینم چه یاد گرفتی؟ او هم شروع کرد به نواختن و احساس کردم که انگار چند سال است نوازنده تنبک است. آن روز فهمیدم که سامی استعداد ویژهای دارد و خدا بیشتر از خود بنده به او لطف کرده است.
به نظر من سامی جز نوابغ است، بعضیها فکر میکنند چون سامی چهره آرام و دلنشینی دارد و ویدئو کلیپهایش خوش رنگ و لعاب است معروف شده اما حقیقتا باید بدانیدکه او بسیار با استعداد و هنرمند است. هنر سامی مثل قلبش پاک است و به همین دلیل در کارش اینقدر پیشرفت داشته است. نه اینکه فکر کنید چون پدرش هستم از او تعریف میکنم، سامی بسیار مهربان و دوست داشتنی است. تمام سازهایی که تدریس میکنم را از من فرا گرفته و به خوبی مینوازد.
سیزده ساله بود که همراه مادرش به ایران سفر کرد که من همراهشان نبودم. بعد از بازگشت به لندن به من گفت که قطعهای از استاد جلیل شهناز شنیده که خیلی آن را دوست دارد. من از زمانی که مادرم فوت کرده بود و دچار افسردگی شده بودم، گریه نکرده بودم تا اینکه این کار استاد شهناز را سامی با تار برایم بسیار زیبا نواخت. دیگر نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و بلند بلند گریه میکردم! همسرم تعجب کرده و پرسید چه شده؟ گفتم چیزی نیست به خاطر این تار زیبا گریه میکنم. انگار با تار حرف میزد.
چرا سامی نام «سامی یوسف» را برای خودش انتخاب کرد؟
رادمنش: اسم اصلی سامی، سیامک است اما در مدرسه به علت اینکه تلفظ سیامک برایشان مشکل بود به وی سامی میگفتند و این شد که این نام برای او ماند. یوسف را هم که کلمه مبارکی است به علت علاقه زیاد به قرآن و زبان عربی برای خود انتخاب کرد. نام سیامک برنجان در دنیا خیلی مورد استقبال قرار نمیگرفت و او هم سامی یوسف را برای نام هنری خود انتخاب کرد تا بتواند مخاطب بیشتری را در سطح دنیا جذب کند. او دوستان مسلمانی داشت که سامی را به خوانندگی تشویق میکردند و در حالی که بسیار جوان بود با دوستانش گروهی را تشکیل دادند و آلبوم اول خود به نام المعلم را تهیه کرد اما بعد از چند سال از آن گروه جدا شد.
اوایل همه فکر میکردند سامی عرب است.
رادمنش: بله، البته سامی هیچگاه خود را یک عرب معرفی نکرده بلکه همیشه خودش را یک مسلمان آذری که در تهران متولد و در انگلستان بزرگ شده مینامید. به این مورد هم باید اشاره کنم که به علت خواندن ترانههایی به زبان عربی فصیح و رعایت تمامی قواعد تجوید، خیلیها فکر میکردند او ذاتا عرب و لبنانی است. سامی برای اینکه عربی را کامل فرا بگیرد چهارسال در مصر زندگی کرد و در آنجا کلاس آموزش عربی و قرآن میرفت.
* در مصاحبههای اولیه هم نامی از شما نمیبرد.
رادمنش: بله من خودم از وی خواستم که اسمی از من نبرد. اما همیشه و همه جا درباره من صحبت میکرد و میگفت که شاگرد من است. او خیلی زود در دنیا مطرح شد طوری که روزنامه گاردین از سامی به عنوان معروفترین هنرمند مسلمان دنیا نام برد و در سن ۲۹ سالگی به طور رسمی جایزه دکترای ادبی را از دانشگاه روئهمپتون (Roehampton) انگلستان به دلیل کمکی که به اعتلای موسیقی کرده است، دریافت کرد. سامی جوانترین و تنها مسلمانی است که موفق شده تاکنون این جایزه را دریافت کند. سامی توانست پیامبر اعظم حضرت محمد (ص) را به تمام جهانیان معرفی کند. کار واقعا بزرگی را انجام داده که حتی در کشورهای غیرمسلمان نیز آثار معنویش مورد توجه قرار میگرد و حتی خیلی از جوانها در اروپا و آمریکا به خاطر پیام و آثار سامی جذب اسلام شدند و قرآن و حضرت رسول (ص) را شناختند.
موسیقی سرود “خلبانان، ملوانان“ چگونه ساخته شد؟
رادمنش: بعد از ظهر سی و یکم شهریورماه سال ۱۳۵۹ عراق به فرودگاه مهرآباد حمله کرد. جمشید نجفی هم در آن روز در منزل ما مهمان بود و من مشغول نوشتن نت قطعهای بودم که باید فردای آن روز در رادیو ضبط میشد که از حمله عراق به ایران خبردار شدیم. به علت نزدیکی خانه ما به فرودگا صدای مهیب انفجاری را شنیدیم و مثل همه همسایهها به پشت بام رفتیم و بهت زده ایستاده بودم که با دست اشاره کرده و بلند گفتم: پرواز کن! جمشید گفت: چی؟! گفتم شما به منزل برگرد و فردا در رادیو حضور داشته باش.
تا صبح آن روز شعر و آهنگ خلبانان را ساخته و تنظیم کردم و به سازمان رفتم. آن زمان خودم عضو شورای موسیقی سازمان بودم همکاران دیگرم را درباره این سرود مطلع کردم. آنها هم استقبال کرده و تصمیم به ضبط گرفتیم که توسط ارکستر بزرگ رادیو و ارکستر آذربایجانی این قطعه در استودیو ۸ رادیو اجرا شد. این یکی از افتخارات بزرگ من میباشد که سرود خلبانان بعد از ۳۴ سال هنوز مورد توجه مردم است.
* در پایان اگر صحبت خاصی دارید بفرمایید.
رادمنش: دوست دارم با این جملهها گفتگویمان را به پایان برسانم که به طور کلی نگاه بنده به انسان و این کهنه گذرگاه دو در که دنیا نام دارد در این دو بیت که از سرودههای خود بنده است خلاصه میشود:
دلا خود نیک پروردن مهم است/ به پاکی عمر سر بردن مهم است/ چه مدت زندگی کردن مهم نیست/ چگونه زندگی کردن مهم است